وبلاگ سید احمد حسینی، مشاوره مسائل فقهی، خانواده وازدواج - اصفهان

مشاوره خانواده . ازدواج و طلاق . زندگی زناشویی.مسایل فقهی.مسایل جوانان.صیغه و ازدواج موقت در اصفهان و خوراسگان.سید احمد حسینی a

وبلاگ سید احمد حسینی، مشاوره مسائل فقهی، خانواده وازدواج - اصفهان

مشاوره خانواده . ازدواج و طلاق . زندگی زناشویی.مسایل فقهی.مسایل جوانان.صیغه و ازدواج موقت در اصفهان و خوراسگان.سید احمد حسینی a

جامعه‏شناسی عقلانیت

اگر به جامعه شناسى نگاهى تاریخى داشته باشیم. این سؤال مطرح مى‏شود که در گذر زمان، چه مباحث و عناوینى، عامل و یا عوامل اساسى ارتباط و پیوند میان نظریه‏هاى گوناگون جامعه شناسى مى‏باشند؟
در پاسخ به این سؤال، نظرات متفاوتى وجود دارد:
عدّه‏اى به مباحث مشترک مطرح در جامعه شناسى مانند: انسان، جامعه، رابطه فرد و جامعه، تحوّل، تغییر و اصلاح اجتماعى توجّه کرده‏اند.
در نگاه دوم، مباحثى چون رابطه اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تضادّ، طبقه، تحوّل‏پذیرى و تغییر و بازسازى جامعه و عقلانیت، مسائل اساسى‏تر جامعه شناسى و عامل ارتباط دهنده تئوریها تلقّى شده‏اند.
چنین به نظر مى‏آید مسائل اوّل مسائل علم جامعه شناسى‏اند و مسائل دوم از عناصر اصلى که جامعه شناسى بایستى بدانها بپردازد. زیرا طبیعت جامعه شناسى متأثّر از آنها مى‏باشد از این روست که بحث و موضوع عقلانیت، در توسعه تفکّر جامعه شناختى نقش اساسى داشته و یکى از عناصر اصلى جامعه شناسى مى‏باشد. در ابتدا، بحث عقلانیت شامل عناوینى چون "نظریه عقلانیت" و "جامعه شناسى عقلانیت" در جامعه شناسى بود، و در حال حاضر یکى از حوزه‏هاى عمده جامعه شناسى است.
کلمه Rationality به معناى عقلانیت از Rational به معنى عقلانى است، و واژه‏هاى عقل‏گرایانه Rationaliticو عقلانى شدن Rationalisation نیز از همین کلمه مشتقّ شده و در علوم اجتماعى به کار رفته‏اند.
مفهوم عقلانیت در اثر گذشت زمان، به عنوان مفهومى تاریخى تلقّى گردیده و تعابیر گوناگونى در مورد آن مطرح شده است. در بسیارى از سطوح به‏کارگیرى مفهوم عقلانیت، توأم با گمراهى و ابهام در فهم معنى و مصداق (یا مصادیق) آن بوده است؛ و بدین لحاظ جامعه شناسى به نوعى کلّى‏گویى و تعمیم ناشى از ابهام تعریف عقلانیت دچار شده است.

ماکس وبر در این باره مى‏گوید: "عقل‏گرایى یک مفهوم تاریخى است که بدون اینکه امر و موضوع واحدى را بازگو کند، حیطه وسیعى از امور متفاوت را در برگرفته است، و از این رو هاله‏اى از ابهام آن را فراگرفته است".[1]
گروهى از جامعه شناسان همچون کالبرى ( Kalbery1980)، بیوبیکر (Biubaker 1984) و وایلى (Wiley 1987) متذکّر شده‏اند، که تعریف «وبر» از عقلانیت مبهم، متغیّر و بدون ملاحظه به مصادیق خاصّ است.[2]
وبر میان مفهوم عقلانیت از دیدگاه جامعه شناختى با اصطلاح فلسفى «عقلانیت» تفاوت قائل است. مفهوم عقلانیت وبرى را نباید با مفهوم به اصطلاح عقلانیت موجود در تاریخ، که حاصل صیرورت انسانى در فرآیند ترقّى جهانى است و فرجام آن پیروزى عقلى است که معناى شکوفایى عدالت حقیقى، تقواى واقعى، برابرى، صلح و غیره را در پى خواهد داشت، اشتباه کرد. منظور وبر از بکارگیرى عقلانیت فلسفى، دیدگاه آگوست‏کنت و فلاسفه اثباتى است. این دو متفکّر، امر عقلانى را به امرى که در نهایت، به انسان مدارى بیانجامد، نسبت داده‏اند.
از قدیم فلاسفه و بسیارى از صاحبنظران در علوم انسانى (بویژه فلاسفه) براى تبیین جهان، انسان و تاریخ از مفهوم عقلانیت استفاده کرده‏اند. عقلانیت مطرح در فلسفه قدیم، بیشتر به منزله تفکّر و اندیشه منطقى بوده است. در این طرز تلقّى، عقلانیت بیشتر به منزله تفکّر عقلانى مبتنى بر خدامدارى ـ که در نهایت بر انسان مدارى مبتنى خواهد شد ـ به کار رفته است.
عقل‏گرایى به معرفت به دست آمده از طریق فهم مشترک، منطق و دلیل نسبت داده مى‏شود. نوشته‏هاى ارسطو و گفتگوهاى افلاطون و ایده‏هاى دکارت، اسپینوزا، و فلاسفه قرون هفدهم و هجدهم، مثالهاى روشنى از به‏کارگیرى فعالیت عقلانى در فلسفه مى‏باشند. در قرن بیستم، بعضى از متفکّران، منطق و دلیل را مناسب‏ترین راه براى رسیدن به معرفت دانسته‏اند.3[3]
یکى از برجسته‏ترین متفکّران و فلاسفه در زمینه عقل‏گرایى هگل است. هگل مفهوم خرد را در مرکز دیدگاه معرفت شناسى و هستى شناسى‏اش قرار داده است. او مدّعى است هر آنچه که در نتیجه اندیشیدن به دست نیامده باشد، خرد نیست. در نگاه او همه چیز براساس خرد و دلیل، ارزیابى و سنجیده مى‏شود. مارکوزه خرد از دیدگاه هگل را این گونه ترسیم کرده است: «انسان به جاى این که افکارش را با سازمان موجود و ارزشهاى رایج سازگارى دهد، برآن شده است تا واقعیت را طبق درخواستهاى تفکّر آزاد معقولش سامان دهد. انسان یک موجود اندیشنده است. خرد انسان او را به تشخیص امکاناتش و امکانات جهانش توانا مى‏سازد.
از این روى او در اختیار امور واقع پیرامون خویش نیست، بلکه مى‏تواند آنها را تابع یک معیار عالى‏تر؛ یعنى معیار خرد سازد. اگر از سرمشق خرد پیروى کند، به مفاهیمى دست خواهد یافت که خرد از براى او مفاهیمى را باز مى‏گشاید، که با وضع موجود متعارضند.
او مى‏تواند دریابد که تاریخ نبردى همیشگى از براى آزادى است و فردیت انسان، مستلزم این است که دارایى‏اى به عنوان وسیله دست‏یابى به کمال خویش در تصرّف داشته باشد و اینکه همه انسانها از براى توسعه استعدادهاى انسانى‏شان حقّى برابر دارند، حال آنکه به هر روى در عمل، بندگى و نابرابرى رایج است. بیشتر انسانها به هیچ وجه آزادى‏اى ندارند و از آخرین تکّه دارایى خویش محرومند. پس این واقعیت «نامعقول» باید دگرگون شود تا با خرد سازگار آید.
در چنین موردى، سامان اجتماعى موجود باید تجدید سازمان شود، استبداد و بازمانده‏هاى فئودالیسم باید از میان برداشته شوند و به جاى آن، رقابت آزادى برقرار گردد و هر کسى در برابر قانون باید برابر باشد و چیزهایى مانند اینها»[4].4
برداشت وبر و جامعه شناسان پس از او از عقلانیت، با تعابیر ارائه شده در فلسفه و ادیان، تحت عنوان: عقل‏گرایى، برهان، و دلیل متفاوت است. روشن است که منظور وبر از عقلانیت دلیل و برهان نیست. وبر میان مفهوم جامعه شناختى عقلانیت با مفهوم فلسفى آن، فرق مى‏گذارد؛ «این مفهوم را نباید با مفهوم به اصطلاح عقلانیت موجود در تاریخ، که حاصل صیرورت انسانى در فرآیند ترقّى جهانى است و فرجام آن پیروزى عقلى است که معناى شکوفایى عدالت حقیقى، تقواى واقعى، برابرى، صلح و غیره را در پى خواهد داشت، اشتباه کرد.[5]5
در این صورت برداشت وبر و جامعه شناسان پس از او، از عقلانیت با تعابیر ارائه شده در فلسفه و ادیان تحت عنوان عقلانیت و دلیل، متفاوت و بیگانه است. برداشت وبر از عقلانیت مذهب زهد این جهانى به معنى سازماندهى عقلایى به شیوه زندگى است. هدف مشخّص زاهد اینجهانى کنترل آگاهانه بر زندگى شخصى در این جهان است. براى چنین فردى امور مادّى دنیا به صورت وظیفه‏اى مذهبى درمى‏آید که بایستى به نحوى عقلایى، جهت دستیابى به رستگارى که آماج زندگى است، انجام پذیرد. به این معناى مشخّص تنها زاهد این جهانى عقل‏گراست که رستگارى را مادّى و دین را دنیوى مى‏کند. در حالى که برداشت از عقلانیت در دین "در واقع به مسئله کلاسیک منازعه عقل و ایمان مربوط مى‏شود که یکى از مناقشات فلسفى در همه مذاهب بوده است".6[6]
مرحوم شریعتى در تفکیک معانى عقلانیت، دلیل و برهان مى‏گوید:
«عقل چند وجهه دارد: یکى عقلى که واقعیت عینى خارجى را درک مى‏کند و مى‏پذیرد، کهRationalاست. یکى هم عقلى که حقایق را درک مى‏کند و مى‏پذیرد که ریزن یا دلیل Reason است، از نظر شریعتى، انسان وقتى خود را براى جامعه یا کسى فدا مى‏کند، کارى کرده است معقول و عقلى نه دیوانگى، این را فقط دلیل مى‏پذیرد نه راسیون. مرگ نیچه فیلسوف بزرگ آلمانى را که به خاطر قاطرى پیش آمد ریزن قبول مى‏کند. ولى عقل آن را رد مى‏نماید. او در ادامه مى‏گوید: «Rational یا خرد عبارت است از قدرتى در مغز که تنها و تنها واقعیات را کشف مى‏کند، و نیز واقعیات را مقدّمه براى رسیدن به هدفهایى قرار مى‏دهد، و نیز این هدفها را بر اساس مصالحى انتخاب مى‏کند. منظور از واقعیات حقایق علمى دو دو تا چهار تا مى‏باشد. راسیون در جامعه، واقعیات را استنباط مى‏کند، این واقعیات را آنچنان کنار هم مى‏چیند که به هدف مشخّصى برسد که این هدف مشخّص را نیز براساس مصالحى انتخاب کرده است.
عقل‏گرایى از عقلى نیز متفاوت مى‏باشد. راسیونالیسم یا عقل‏گرایى به معنى عقل مجرّد منطقى خشک حسابگر مى‏آید، که عبارت است از مکتب اصالت عقل. این مکتب در عین حال که رشد و پیشرفت سریعى در جهت منطقى به انسان و جامعه مى‏دهد، وجوه بسیارى را نیز در انسان تضعیف مى‏کند. انسان بسیارى از زیباییها و ارزشها را مى‏تواند بوسیله "رزن" درک کند ولى همه وجوه آن با سلطنت مطلق راسیون بر اندیشه‏ها معطل مى‏ماند و رو به زوال مى‏رود او در پایان به مواردى چند نیز اشاره کرده است: «احتیاج به خدا و پرستش راسیونال نیست، ولى تشکیل خانواده راسیونال است. ثروت‏اندوزى در خانواده براى زوجین راسیونال است، ولى اینکه کمبود عواملى موجب تیره‏بختیها است راسیونال نیست، ولى ریزن است. در مقابل، خانواده‏اى که بى‏پول‏اند، زندگى جهنمى دارند، راسیونال نیست، ولى ریزن است[7].
راههاى درک عقلانیت در جامعه شناسى
چنین به نظر مى‏رسد که براى دستیابى به تعریف عقلانیت در جامعه شناسى ابتدا باید به چندین مسئله توجّه کرد:
1. چرایى طرح تئورى عقلانیت در جامعه شناسى.
2. عقلانیت چه امورى را شامل نمى‏شود؟
3. عقلانیت چه امورى را در برمى‏گیرد و به چه امورى اطلاق مى‏گردد؟
4. ویژگى‏هاى عقلانیت.
5. نتایج عقلانیت.
6. تعریف عقلانیت.
1. چرایى طرح عقلانیت در جامعه شناسى:
ماکس وبر در بررسى جامعه شناختى جامعه جدید سرمایه‏دارى یک سؤال اساسى را مطرح کرده است و چنین به نظر مى‏آید که در سایه این سؤال بتوان تئورى جامعه شناختى او در مورد نظام سرمایه‏دارى جدید را مورد بررسى و ارزیابى قرار داد.
سؤال: جامعه سرمایه‏دارى چگونه شکل گرفته است؟
ماکس وبر پاسخ این سؤال را در کتاب اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‏دارى در چارچوب طرح عقلانیت رسمى مطرح کرده است. او مدّعى شده است که با شکل‏گیرى و تسلّط عقلانیت ابزارى بر دیگر عقلانیت‏ها، سرمایه‏دارى جدید شکل گرفته است.
ماکس وبر عقلانیت ابزارى را در چارچوب نظریه کنش اجتماعى‏اش مطرح ساخته است. او مدّعى است که چهار نوع کنش (سنّتى، عاطفى، عقلانى معطوف به ارزش و عقلانى معطوف به هدف) وجود دارد. در جامعه جدید، کنشهاى سنّتى و عاطفى در مقایسه با کنش‏هاى سوم و چهارم به عنوان کنشهاى عقلى مطرح نیستند. به دیگر سخن، کنشگران در جامعه جدید، متوجّه کنشهاى معطوف به ارزش و هدف مى‏باشند.
وبر کنش عقلانى را اینگونه تعریف کرده: «کنش و عمل عقلانى زمانى است که هدف، وسایل، و نتایج ثانوى، تماما به طریق عقلایى به حساب آیند و مورد سنجش قرار گیرند. این کار متضمّن در نظر گرفتن عقلایى وسایل جانشین براى رسیدن به هدف، توجّه به روابط و هدف با سایر نتایج قابل انتظارى است که امکان حصولشان از طریق به‏کار گرفتن هر نوع وسایل مفروض وجود دارد، و بالاخره متضمن به حساب آوردن اهمّیت نسبى هدفهاى مختلفى است که امکان‏پذیر به نظر مى‏رسند. به این ترتیب، تعیین عمل، خواه از جنبه احساسى و خواه از نظر سنّتى، با این نوع مورد اشاره ناسازگار است.[8]
نحوه تفسیرى که وبر از دوران معاصر ارائه مى‏دهد، تا حدّى تابع همین طبقه‏بندى کنشهاست. به نظر وبر ویژگى ذاتى جهان سرمایه‏دارى که در آن زندگى مى‏کنیم، عقلانى بودن آن است. نخستین برداشت این است که این خصیصه، ناشى از گسترش سپهر کنشهاى عقلانى معطوف به هدف است. به عنوان مثال: بنگاه اقتصادى خصلتى عقلانى دارد، و مدیریت دولتى از طریق دیوان سالارى نیز داراى خصلتى عقلانى است. وبر مدّعى است که تمایل به سازمان عقلانى در کلّیه وجوه جامعه جدید مشاهده مى‏شود.[9]
2. از دیدگاه وبر عقلانیت جامعه شناسى شامل چه مواردى نمى‏شود:
از دید وبر عقلانیت شامل موارد ذیل نمى‏شود:
1/2. دلیل
2/2. حاصل صیرورت انسانى در فرآیند ترقّى جهانى
3/2. به منزله پیروزى عقل که به شکوفایى عدالت و آزادى انسانى بیانجامد
4/2. امر مابعدالطبیعى و با قداست
5/2. معرّف ترقّى در معناى متداول
6/2. شناخت عمومى فزاینده شرایطى که در آن زندگى مى‏کنیم
7/2. به معناى ترقى اخلاق فردى یا جمعى
3. عقلانیت شامل چه مى‏شود؟
1/3. سازمان زندگى، به وسیله همسازى فعّالیتهاى گوناگون، بر پایه شناخت دقیق مناسبات میان انسانها با ابزارها و محیطشان، به منظور تحصیل کارآیى و بازدهى بیشتر.[10]
2/3. جهتى است که انسان غربى در نظام سرمایه‏دارى به رفتار و اعمال خود مى‏دهد.
3/3. در همه ابعاد زندگى انسان مدرن حضور دارد. وبر سیر عقلانى شدن را در تمام وجوه اصلى زندگى انسانى از جمله: دین، حقوق، هنر، علم، سیاست و اقتصاد تحلیل کرده است.
4/3. توسعه خالصا عمل‏گرایانه است که از نبوغ انسان مایه مى‏گیرد.
5/3. عقلانیت به منزله امرى عینى است. زیرا ما مى‏دانیم، یا باور کرده‏ایم که هر لحظه به شرط آنکه اراده کنیم، مى‏توانیم ثابت کنیم که اصولاً هیچ قدرت اسرارآمیز و غیرقابل پیش‏بینى که در جریان زندگى مداخله کند، وجود ندارد.
6/3. به وسیله عقلانیت ابزارى در جامعه جدید هر چیز بوسیله پیش‏بینى قابل مهار شدن است.[11]
7/3. بر سازمان اجتماعى خارجى زندگى ناظر است، نه بر زندگى خصوصى و عقلى انسان.[12] عقلانیت به منزله جامعه مدارى تا انسان مدارى و خدامدارى است.
8/3. داراى یک خصلت اتوپیایى است. زیرا چنین باورى را القا مى‏کند که گویا خوشبختى براى فرزندان، نوادگان، و نسلهاى بعدى است.
4. مشخّصات عقلانیت از نظر وبر:
1/4. در جامعه غرب قابل رؤیت است.
2/4. وبر عقلانى شدن را نتیجه تخصّص گرایى علمى و افتراق فنّى مى‏داند که مخصوص تمدّن غربى است.
3/4. عمومى (Universlization) و همه‏گیر (Generalization) است.
4/4. غیر شخصى است.
5/4. قابل محاسبه است.
6/4. مستمرّ است.
7/4. سیستماتیک شده است.
8/4. انتزاعى است.
9/4. توسعه یافته است.
10/4. قابل بکارگیرى است.[13]
موانع تعریف عقلانیت
براى تعریف عقلانیت، موانع عمده‏اى وجود دارد که در این نوشتار تنها به دو مورد اشاره مى‏کنیم:
1. یکى از موانع اساسى در فهم عقلانیت، عدم تعیین مصداق درست براى آن است. وبر با اینکه عقلانیت را براى توضیح چگونگى ایجاد یک وضعیت و موقعیت جدید در دنیاى سرمایه‏دارى غرب به‏کار برده است، ولى براى آن مصداق واحد در نظر گرفته است.
استون لاکس (1971 (StevenLukes مدّعى است که مفهوم عقلانیت از نظر وبر بر یک مصداق واحد اطلاق نگردیده و در معنایى همیشه مبهم و در حال تغییر به کار رفته است[14].
لاکس مدّعى است که با وجود اینکه براى عقلانیت مصادیق متفاوتى مى‏توان ترسیم کرد، ولى وجود پیشرفتهاى تاریخى و کنشهاى اجتماعى که برچسب عقلانى دارند، به لحاظ وجود ارتباط میان آنها، با یکدیگر مرتبطند. از این روست که وبر اشاره کرده است:
UltimatelyTheyBelongInseparatlyTogether.[15]
2. مانع دیگر در بیان عقلانیت از دیدگاه وبر، اختلاط و یکسان تلقّى کردن آن با عقل‏گرایى Rationalisticاست.
 
تعریف عقلانیت
عقلانى‏شدن عبارت از سازمان دادن زندگى، به وسیله تقسیم و همسازى فعّالیتهاى گوناگون، بر پایه شناخت دقیق مناسبات میان انسانها با ابزارها و محیطشان، به منظور تحصیل کارآیى و بازدهى بیشتر است.
بنابراین، منظور از آن، یک توسعه عمل‏گرایانه صرف است که از نبوغ فنّى انسان مایه مى‏گیرد.
عقلانیت، عمده‏ترین عنصر و ویژگى فلسفه تاریخ وبر است؛ و براى رشد و افول ساختهاى نهادى و طبقات و... به‏کار برده شده است. از این روست که وبر توسعه در تمدن غربى را همچون جریان عقلانیت بحث کرده است. عقلانیت به جریانهاى اصلى تأکید دارد. عقلانیت به واسطه ضروریات موقعیتى، سازمان اجتماعى، و دیگر عوامل غیر عقلانى تعریف نمى‏شود. عقلانیت توسعه استمرار ذهنى بیشتر و هماهنگ است.
جاروى Jarvie (1983) عقلانیت را چون مطلق‏گرایى ضعیف تعریف کرده است او در توضیح عقلانیت، نسبت‏گرایى و مطلق‏گرایى را در مقابل یکدیگر قرار داده است.[16] جاروى براى توضیح عقلانیت (چون مطلق‏گرایى ضعیف) به مقایسه آن با نسبیت‏گرایى و مطلق‏گرایى قوى پرداخته است.نسبیت گرایى (Relativsm):
هیچ حقیقت مطلقى وجود ندارد= همه حقایق نسبى‏اند
مطلق‏گرایى قوى:
بعضى حقایق مطلق وجود دارند = بعضى حقایق غیرنسبى موجودند
مطلق گرایى ضعیف:
همه حقایق مطلق هستند = هیچ حقیقتى نسبى وجود ندارد

 
او مدّعى است که مطلق‏گرایى ضعیف، همان تئورى عامّه‏پسند عقلانیت است؛ و عقلانیت از نظر او به‏کارگیرى دلیل براى وظایف، و کنش مؤثّر براى
دستیابى به اهداف است[17] و کنش مؤثّر از طریق افزایش دانش ممکن است. ایده عمومى عقلانیت از نگاه انتقادى، قابل تحمّل، و فکر غیر دگماتیکى براى رشد فکرى و اجتماعى قابل انفکاک نیست.
او مدّعى است که مطلق‏گرایى و نسبیت‏گرایى این سه صفت را در برندارد و تنها مطلق‏گرایى ضعیف است که این سه صفت را داراست از این رو عقلانیت از نظر جاروى دربردارنده دیدگاه انتقادى، عاملى در افزایش تحمل و اندیشه غیرجزمى است. او هدف عقلانیت را ساختن جامعه‏اى عقلانى مى‏داند که باز، صبور و انتقادى باشد، که بهترین راه به دست آوردن آن، دانش است.[18]
از نظر جاروى جامعه عقلانى مرد عقلانى نمى‏خواهد، بلکه انسانى را مى‏خواهد که در جهت بهبود عقلانیتشان باشد. او مى‏گوید: این مطلب مانند موقعیت «انتقاد» در معرفت شناسى است. انتقادگرایى به منزله این است که منتقد جواب غلط و جواب درست را بداند، و امّا داننده جواب درست نمى‏بایستى بحث و ارزیابى از اینکه چه جوابى درست و یا غلط است را نادرست بداند.[19]
او معتقد است که میان عقلانیت و دانش، رابطه محکمى وجود دارد. و تفکیک هویت و دانش از تفکّر عقلانى یا از تحقیق تجربى اشتباه است، عقلانیت علم، همچون تولید نظمهاى نهادى طرّاحى شده براى بهبود اشتباهات ما دیده شده است، تا دانش رشد و ترقّى کند، و تا انتقاد سازنده و انتقادگرایى نهادى شود.[20]
عقلانیت در معنى عمومى، به منزله چیزى شبیه استعداد انسانى براى کار بردن برهان و استدلال است. طبیعى است که دانش را نهایت این تلاشها بدانیم. در اینکه دانش همانند و شبیه عقلانیت است دو راه وجود دارد:
1. آنچه‏دانش‏بایدباشد:انتقادى‏وعملى‏ومترقّى‏است.
2. آنچه نباشد: مبهم، افسانه‏اى و موهوم است.[21]
انواع عقلانیت
طرفداران نظریه عقلانیّت، کارهاى وبر در جهت نقد و بررسى و به‏کارگیرى عقلانیت براى تبیین تحوّلات نظام صنعتى را ادامه داده‏اند. عدّه‏اى به چارچوب کلّى عقلانیت مطرح شده، به واسطه وبر اکتفا کرده‏اند. ولى بعضى از جامعه شناسان (از جمله کالبرگ) به توضیح نظریه عقلانیت وبر پرداخته‏اند.
کالبرگ (Kalberg 1980) چهار نوع عقلانیت در نظر وبر را از یکدیگر تفکیک کرده است:
1. عقلانیت عملى: هر راه زندگى که کلّش دنیایى را در رابطه ‏با منافع ‏خود خواهانه‏ و عملى خالص فردى‏ مى‏بیند.
2. عقلانیت نظرى: تلاش آگاهانه براى نیل و وقوف به واقعیت مسلّط و برتر بیشتر از طریق افزایش مفاهیم انتزاعى است تا از طریق کنش؛ مثل: قیاس منطقى، استقراء، علّیت، و مانند آن که در نزد سقراط و... بود.
3. عقلانیت ذاتى: از طریق ارزشها انتخاب ابزارى براى دستیابى به اهداف در متن یک سیستم ارزشى.
4. عقلانیت ابزارى: آنچه‏کالبرگ در تمایز و تفاوت عقلانیت‏هاى چهارگانه فوق آورده‏است را مى‏توان در جدول زیر نشان‏داد:انواع‏ عقلانیت نوع ‏جامعه تأیید یا تکذیب موضوع
عملى زندگى روزمره ـ ـفرد
نظرى فلسفه قدیم ـ عام
ارزشى نظامات‏ارزشى + عام‏وخاص
رسمى نظام جدید ـ قواعدوسازمان

 
وبر در اصل و اساس دو نوع عقلانیت را از یکدیگر تفکیک کرده است: 1. عقلانیت رسمى 2. عقلانیت ذاتى
وبر با وجود اینکه سعى کرد تا این دو عقلانیت را از یکدیگر متمایز سازد، ولى طرفداران وبر در اینکه این دو عقلانیت در مقابل یکدیگرند و یا در کنار یکدیگر، اختلاف‏نظر دارند:
بیتام (Beetham) مدّعى است که این دو نوع عقلانیت در مقابل یکدیگرند.[22]22 کوکرهام (Cockerham)[23] عامل اصلى در توسعه نوگرایى را برترى عقلانیت رسمى بر عقلانیت ذاتى مى‏داند.[24] جاسپرس (Jaspers) مدّعى است که اساس بحث وبر در مرگ عقلانیت ارزشى و برپایى عقلانیت رسمى است. کوکرهام مدّعى است که عقلانیت ارزشى در غرب از بین نرفته است، بلکه تقابل میان آنها همچنان وجود دارد.[25]
در ادامه به تعریف هر یک از دو نوع عقلانیت پرداخته و وجوه تمایز آنها نشان داده مى‏شود.
1. عقلانیت ارزشى: عبارت از جهت یابى به سوى ارزشهاى ایده‏آلى و اهداف است. (cokerham)به کارگیرى محاسبه عقلانى براى اهداف یا ارزشهاى نامحدود و آتى است.(Roderic)
2. عقلانیت رسمى: وبر اشاره کرده است که در فهم ارزش (ذاتى) اشکالى وجود ندارد، ولى درک عقلانیت رسمى مشکل است.
عقلانیت رسمى عبارت از محاسبه هدفمند ابزار خیلى کارا و مؤثّر براى دست‏یابى به هدف است. «در این عقلانیت عمل به واسطه قواعد عقلانى قابل محاسبه جهت داده شده است». (Roderic) و به معنى کارکرد مستمرّ و طولانى در ماکزیمم سوددهى است.[26]
عقلانیت ابزارى و رسمى بر اساس نگاه ایده‏آلى در تمایز دانش و دیگر مقولات فرهنگى فرض شده است. جریان مهّم در توسعه عقلانیت ابزارى بیان و به کارگیرى ابزار عقلانى براى دستیابى به هدف است. عقلانیت ابزارى؛ یعنى کارآیى ابزار و انتخاب آن بر اساس جریان فکرى بهتر در دور کردن عناصرمذهبى، اخلاقى و فرهنگى از ابزار. سطح دیگر عقلانیت به توسعه یک طبقه خاصّ از نُرم‏ها و معانى که تمدن جدید غربى را به طور دقیق مشخص کرده‏اند، نسبت داده مى‏شود. مثلاً در غرب سرمایه دارى به یک شکل عقلانى، فعّالیت بر اساس: محاسبه‏گرى، ارائه پیش بینى و کاربردى بودن توسعه یافته است.[27]
از نظر وبر اساس تفکیک این دو عقلانیت به دو عنصر «واقعیت» (Fact) و «ارزش» (Valve) برمى‏گردد. براى درک دقیقتر این دو عقلانیت لازم است که آنها را با یکدیگر مقایسه کنیم:عقلانیت ارزشى عقلانیت رسمى
ارزش واقع
محاسبه خاصّ (اختصاصى توأم با ارزش و سیاست) که به اهداف خاص تا عام می رسد  محاسبه (پول یا جنس و کالا) که ناشى از اهداف کلّى و عامّ است.پول‏بالاترین شکل محاسبه است. زیرا موجب افزایش امکان محاسبه مى‏شود.
با وجود نظام ارزشها و عقاید و سنن تعریف مى‏شود موفّقیت در تولید و بهره‏دهى و نفى ارزشهاى سنّتى است. (Roderic)
تعلّق شخصى وجود دارد غیرشخصى و قابل محاسبه است
توأم با سنّت است کارا است
توأم با پرهیزکارى و خداترسى است عینى است
توأم با آداب و رسوم است (22) توأم با قوانین است

براى درک میزان تفاوت عقلانیت ذاتى و رسمى، با توجّه به عنصر عقلانى، مى‏توان قانون را مثال زد. از برخورد آن‏ها جدول زیر حاصل مى‏شود:
نوع قانون   رسمى ذاتى
امور عقلانى عقلانیت رسمى عقلانیت ذاتى
امور غیرعقلانى غیرعقلانى رسمى غیرعقلانى ذاتى

 
اگر مثال ما قانون باشد مى‏توان اظهار کرد:
1. قانون در صورتى عقلانى رسمى است که نُرمها نتوانند به واسطه فکر کنترل شوند و مورد استفاده قرار بگیرند.
2. قانون در صورتى غیر ذاتى است که تصمیمها بواسطه وقایع واقعى خاصّ تأثیر پذیرفته و بر اساس بنیان اخلاقى، احساسى یا سیاسى تا نُرمهاى عمومى ـ به عبارت دیگر به واسطه جریان ـ ارزیابى شود.
3. قانون در صورتى عقلانى ذاتى است که تصمیمها بواسطه نُرم‏هاى مفهومى وانتزاعى و متفاوت از آنهایى که از طریق امور واقعى به دست آمده‏اند، از طریق تعمیم‏هاى منطقى تفاسیر مجرّد معنى متأثّر مى‏شوند و از غیر عقلانیت ذاتى متفّاوت است.
که این غیرعقلانیت نُرمها تنها موارد خاصّ را متأثّر مى‏کند، امّا به طور عمومى در مورد عقلانیت ذاتى به کار برده شده است.[28]
قانون در نوع عقلانیت رسمى به دو صورت نظرى و عملى یا واقعى است. عقلانیت رسمى واقعى مثل پول است که مبادله را به گونه واقعى کلّى مى‏سازد.
تعابیر گوناگون وبر از عقلانیت رسمى
تاکید اصلى وبر در توضیح نظام سرمایه دارى بر اساس بکارگیرى عقلانیت ابزارى در مقابل با عقلانیت ذاتى است. از اینرو وبر تعابیر متعددى از عقلانیت رسمى ابزارى ارائه داده است.
1. آگاهى کنشگر از هدف و یا تمایل آگاهانه کنشگر براى دستیابى به هدف، عملى عقلانى تلّقى شده است.
در این معنى عقلانیت به معناى هدف و یا به معنى ابزار دستیابى به هدف نیست.
2. در صورتى عمل عقلانى است که بیشترین بهره و سود و یا دستیابى به نتیجه مطلوب مورد نظر باشد. در دنیایى که عقلانیت بوروکراتیک بیشتر شود، عقلانیت ذاتى کمتر مى‏شود و مردم کنترل نیروهایى که زندگى‏شان را شکل مى‏دهد، از دست مى‏دهند.
این معنى دو حالت ذهنى و عینى مورد نظر است:
الف. حالت ذهنى: عمل عقلانى مورد نظر است که تنها اعتقاد به سود و زیان مورد نظر باشد.
ب. حالت عینى: که در عمل، محاسبه و حسابگرى بیشترین سوددهى وجود داشته باشد.
در این تعریف، وبر عملى را که در آن محاسبه و تلاش عمده وجود نداشته باشد، کنش عقلانى نمى‏داند. مثال سِحر، غیب‏گویى یا فال‏گیرى غیرعقلانى‏اند؛ چون بر اساس محاسبه نبوده، و در به‏کارگیرى آنها نه محاسبه‏اى اِعمال مى‏شود و نه تلاش عمده و قطعى براى دستیابى به هدف صورت مى‏گیرد.
وبر در کتاب اقتصاد و جامعه (صص 5 - 6) میان محاسبه و احتمال تفاوت قائل شده و اولى را به منزله صفت و وجه عمل عقلانى و دومى را صفت عمل غیرعقلانى مى‏داند. وبر تعبیر عقلانیت را جریانهاى کنش هدفدار، براى درک انتخاب ابزار، با بالاترین سطح قطعیت اعتبار مى‏داند و در صورتى که قطعیت کمتر و پائین‏تر از ادراک توأم با اشتباه بود آن را احتمال یا شانس - که غیرقابل محاسبه باشد - مى‏داند.[29]
براین اساس است که در کنش اجتماعى روزمره، کنشگرى که به طور ثابت، براى دستیابى به اهدافش، بطور عقلانى از طریق استفاده ابزار مناسب حرکت مى‏کند، مى‏تواند جریان کنش را درک کند آینده را پیش‏بینى نماید و رفتار دیگر کنشگرانى را که مثل او عمل مى‏کنند، درک کند. هر دو کنشگر مراحل ثابتى که از طریق عقلانیت مشترک حاکم بر آنها اعمال و دیکته مى‏شود را طىّ مى‏کنند، و مشاهده‏گر اعمالشان مى‏توانند هر دوى آنها را درک کند، و به عنوان ناظر کنش به پیش‏بینى آینده کنش کنشگران بپردازد.
3. کنش عقلانى بر کنش کنترل شده اطلاق شده است. از این روست که کنترل ابزار براى عمل و هدف، کنش عقلانى است. منظور وبر از کنش کنترل شده عقلانى، خود کنترلى، کنش زاهدانه و پیش‏بینى عقلانى است.
4. عقلانیت الهى، تعبیر منطقى است که آشکارترین ارتباط میان یک عنصر با دیگر عنصر است. وبر از عقلانیت منطقى غایى که به منزله عقلانیت داراى قدرت مافوق انسانى است، یاد کرده است. وبر در کتاب اقتصاد و جامعه قضایاى منطقى را بالاترین درجه درک منطقى دانسته است[30].
5. معناى دیگر عقلانیت، همه‏نگرى (Universality)است که در مقابل جزئى‏نگرى و خاصّ‏گرایى قرار دارد. از این روست که بوروکراسى، قضاوت و ... به دلیل غیرشخصى بودنشان در نظام جدید اجتماعى عقلانى تلقّى شده‏اند.
6. عقلانیت به معناى وجود سازمان رسمى است که از یک روش عامّ بهره مى‏جوید که اجزا را در یک کلّ هماهنگ، براى دستیابى به اهداف مطلوب به‏کار مى‏برد. نزد وبر موزیک چون سیستمى مبتنى بر محاسبه ریاضى و یک واحد داراى اجزاى هماهنگ و مرتبط به هم است، عقلانى است.
7. عقلانیت رسمى به منزله شیوه زندگى این جهانى است. این تعبیر از عقلانیت وبر را در تحلیل او از مذهب مى‏توان دید: "برداشت وبر از عقلانیت مذهب زهد این جهانى به معنى سازماندهى عقلایى به شیوه زندگى است. هدف مشخص زاهد این جهانى، کنترل آگاهانه بر زندگى شخصى در این جهان است. براى چنین فردى، امور مادّى دنیا به صورت وظیفه‏اى مذهبى درمى‏آید که بایستى به نحو عقلایى، جهت دستیابى به رستگارى که آماج زندگى است، انجام پذیرد. به این معناى مشخّص، تنها زاهد این جهانى، عقل‏گرا است که رستگارى را مادّى و دین را دنیوى مى‏کند. در حالى که برداشت از عقلانیت در دین "در واقع به مسئله کلاسیک منازعه عقل و ایمان مربوط مى‏شود که یکى از مناقشات فلسفى در همه مذاهب بوده است"[31].
6. نتایج عقلانیت
ماکس وبر، مارکوزه و هابرماس به طور مشخص، در صدد بررسى نتایج عقلانیت در جامعه سرمایه‏دارى برآمده‏اند.
ماکس وبر در بررسى عقلانیت، در صدد درک مجموعه تمایلات مرتبط با رشد تکنولوژیکى و علمى که بر ساختار اجتماعى و فرهنگى اثر مى‏گذارند، بود. از نظر وبر اثرات عقلانیت در دو سطح به ظهور مى‏رسند؛ سطح آغازین و سطح اجتماعى. آثار عقلانیت در سطح آغازین عبارتند از:
1. جریان صنعتى شدن.
2. شهرى شدن.
3. افزایش محدوده زندگى با توجّه به قوانین، فعّالیتهاى اقتصادى، کنترل بوروکراتیک، بوروکراتیک شدن نظام ادارى و توسعه اقتدار ادارى، بازسازى اشکال سنّتى زندگى، افزایش سکولار شدن فرهنگ.[32]
عقلانیت به لحاظ اجتماعى و انسانى نیز داراى این اثرات است:
1. نگاه توأم با ناکامى، نسبت به دنیا.
2. عدم اتّصال به وحى و قداست و ارواح
3. واقعیت به امرى حزن انگیز، بى‏مزه و فایده‏گرا مبدّل مى‏شود.
4. عقلانیت به طور اجتناب‏ناپذیرى به از بین رفتن آزادى و معنى هدایت مى‏انجامد.[33]
5. ایجاد قفس آهنى که در آن انسان جدید مجبور شده تا در سلسله مراتب عقلانى ـ که متخصّصین براساس وجود مهارتها و دانشها حکومت مى‏کنند ـ زندگى کند.
ریمون آرون در نتایج عقلانیت در جامعه سرمایه‏دارى جدید به نوعى در صدد تفکیک میان ماهیت عقلانیت، نتایج مطلوب و نتایج غیرقابل پیش‏بینى آن برآمده است.
  تشخیص دقیق وبر از عقلانیت علمى و دیوانى، و عقل تاریخى، همانا از شایستگى‏هاى اوست و نه از خطاهایش. تجربه بر ما ثابت کرده است: اینکه ذهن و وسایل فنّى بتوانند در راه نابودى نسل بشر به کار گرفتهشوند چیزى است که، با صد افسوس، نه سرمایه‏دارى مسئول آن است، نه بوژوازى، ماکس وبر از قبل تشخیص داده که پیشرفت فرآیند عقلانى شدن امور تضمین‏کننده چیزى جز آنچه که هگلیان، عقل تاریخى یا دموکراتهاى با حسن نیّت ارزشهاى لیبرال مى‏نامیدند، نخواهد بود.[34]
 
نمود عینى و خارجى عقلانیت از نظر وبر
  وبر برخلاف مارکس مدّعى شد که ایده‏هاى فرهنگى و ساختهاى اجتماعى، روى یکدیگر اثر مى‏گذارند. وبر دریافت که فرهنگ جامعه اروپایى به طور افزایشى به واسطه رفتار عقلانى معطوف به هدف مسلّط شده است. در اوایل، سنّت و مذهب نیروى متحرکى در کنش کنشگران بودند ولى در جوامع مدرن، خیلى مواقع سعى مى‏شد تا به‏کار بردن سودمندانه ابزار عقلانى براى اهداف عقلانى فهمیده شود. وبر ایمان داشت که تقاضاى سودمندى است که عقلانیت را با اهمیّت کرده است. ادّعاهاى رسمى و احساسات شخصى، نه تنها در اقتصاد سرمایه‏اى، بلکه در سیاست، قانون و حتّى در روابط میان فردى نیز وجود دارد.
در دیدگاه وبر، عقلانیت مى‏تواند به طور دراماتیکى در رشد بوروکراسى دیده شود: «بوروکراسى بیشتر خودش را شخصى کرده، از قبیل دستیابى به انحصار عشق، نفرت، و هر چیز خالص شخصى، بویژه امور غیرعقلانى و غیرقابل محاسبه احساس که انجام وظایف ادارى را دنبال مى‏کند. در جاى تیپ کهن حاکم،
که به واسطه همدردى، مطلوبیت، توفیق و حرکت پیدا کرد، فرهنگ جدید براى ثباتش احساسات و تمایلات شخصى را کنار گذاشت».[35]
  وبر بوروکراسى را در سال 1904 سرنوشت ما دید. سازمان بوروکراتیک، از نظر او، شکل‏دهنده دولت، اقتصاد، و توسعه تکنولوژى بوده است. بوروکراتیک شدن بیشتر و عقلانیت بیشتر ـ که همراه با آن است ـ غیرقابل پیش‏بینى و اجتناب‏ناپذیر خواهد بود بشریت در قفس آهنین (IronCage) که ساخته خود اوست، قرار خواهد گرفت.
وبر پیش‏بینى کرد که جامعه آینده دقیقا مانند مصر قدیم بسختى کنترل خواهد شد، و تنها از لحاظ تکنیکى کامل‏تر و ماشینى‏تر خواهد بود. او اشاره کرده است که مشکل این نیست که چگونه وضعیت جدید مى‏تواند تغییر کند. زیرا معلوم نیست که بشر به وضعیتى بهتر دست یابد.[36]
عقلانیت رسمى در نزد وبر در سطح کلان و در سطح خرد (کنش جهت‏یاب هدفدار مفید) با مشاهده‏اش از جابجایى اشکال سنّتى و اقتدار در جامعه صنعتى، به واسطه سیستمهاى عقلانى قانونى (RationalJegal) همه کنشهاى جریان عموم عقلانیت، براساس اصول کارآیى (Cfficipny) و محاسبه (Calculation) ساخته شد. پیدایش و رشد بوروکراسى به شکل ذاتى غیرشخصى، سازمان اجتماعى وبر را به اخطار آینده که عقلانیت در مقابل افراد در شکل قفس آهنى (IronCaze) مطرح خواهد شد، هدایت کرد.
  ویز مدّعى است که این جریان غیرقابل اجتناب است؛ نه به خاطر اینکه وبر آشکارشدن عقلانیت غربى را چون توسعه تاریخى سخت دید، بلکه به خاطر اینکه انسانیت این سیر کنش را همچون بهترین جایگزین و راه انتخاب کرده است.[37]
ویز مدّعى شد که وبر بدون شکّ متقاعد شد که جریان رشد عقلانیت به طور روزافزونى به محدودیت کنش، هدایت خواهد کرد و یک ویژگى احیاى مستقلّ آرزوى افراد را دارد. او مدّعى است که نتیجه نهایى وبر این بود که آزادى فردى کنش نیاز بود تا قوّى شود و همچون بخش جریان کلّى عقلانیت رسمى توسعه یابد.
دیگران (چون Tenbruclc1980 و (Roth1987مطرح مى‏کنند که تحلیل وبر نیز یک اخطار نسبت به وضعیت سرمایه‏دارى را نشان مى‏دهد، گو اینکه نوشته‏هاى او در بردارنده شاهدى است که او عقلانیت را چون نیرویى براى افزایش آزادى انسانى دیده است.[38]
وبر (1949، صص 25 ـ 124) مطرح مى‏کند (براى مثال) که ما قوى‏ترین احساس تجربى از آزادى را از طریق عقلانیت هماهنگ شده، با کنش‏هایى که ما از خودمان دیده‏ایم مرتبط مى‏کنیم.
در نتیجه لویچ (Lowith 1982) مطرح کرده است که عقلانیت غربى همچنان که به واسطه وبر مطرح شد، همین یک تمایل فردى به سوى آزادى عمل است.
لویچ مطرح مى‏کند که استعداد فردى براى انجام عمل، معناى مثبت عقلانیت است؛ چون ابزار به واسطه اینکه مردم مى‏توانند قفس آهنى را بشکنند و کنترل بر شرایط و موقعیت‏ها را فرض کنند.
الکساندر (1987) مثل او توجّه کرده است که وبر عقلانیت بوروکراتیک را ملاحظه کرده است تا غیر انسان شدن را هدایت کند. در عوض او مدّعى شده است که کار وبر آمیزش (اختلاط) سنّت و نوگرایى در راهنمایى است که جهتهاى جدید براى عقلانیت باز مى‏کند.
مامسن (Mommsen 1989) مشخص مى‏کند که وبر مناظر بوروکراتیک عقلانیت رسمى را چون پدیده غیرقابل اجتنابى که مردم در جوامع مدرن به طور ساده‏اى بایستى انجام بدهند، ملاحظه کرد، امّا با این وجود او تکنیکهاى عقلانى با نوگرایى را موجب پیداشدن فرصتهاى جدید براى کنش خلاّق مى‏داند.
مامسن مطرح کرد که على رغم فشارهاى نهادى که بر بنیانهاى فردى وجود داشت نظر اوّلیه وبر دست‏یابى به جوابهاى واقعى براى سؤال چگونگى پیدایش نظام اجتماعى جدید بود؛ آنچه وبر در اصل سعى کرد تا بابت آن تئورى عقلانیتش را بیان کند، تکامل راه زندگى‏اى است که جامعه تغییر مى‏کند.
شایستگى مفهوم وبر از عقلانیت رسمى براى توجّه به واسطه میان آزادى و محدودیت بود؛ محدودیت اثرات قفس آهنى ناشى از عقلانیت تا اواخر نتیجه نهایى نوگرایى ملاحظه شده است، امّا هنوز روشن است که براى پیروان وبر، ایجاد دیدگاهى که مفهوم او از عقلانیت رسمى در بردارنده این دید است که همچنان عقلانیتى هم‏چنین آزادى و استعداد براى کنش که خلاقیت را تشویق مى‏کند، تهیّه مى‏کند.
(Scaff 1989) معتقد است که وبر یک پارادوکس جدیدى براى توسعه تاریخى جامعه جدید مطرح ساخته است از این رو، تسلّط عقلانیت رسمى بر عقلانیت ذاتى در جامعه غربى، طرح عقلانى قواعد و قوانین محاسبه در یک شهر و یا یک منطقه خاص را صرفا در برندارد بلکه طرح نظام اجتماعى جهانى است
اما همچنانکه آلکساندر (1987) مدعى است که‏عقلانیت ابزارى برخلاف تصور موجود که حکایت از جبر و عدم اختیار کنشگران دارد، امکان منطقى رفتار آزادانه را براى دستیابى اهدافشان در زندگى تعریف مى‏کند.
روشن است که وبر تمایل به طرح تئورى تکاملى عقلانیت و آرزوى ساختن تعمیم‏هاى جهانى (ریتزر 1988،.... Weiss 1987) را نداشت. او همچنین حوزه سیستمى یکى از برداشت تئوریکش را خارج نکرد، اما بطور وسیعى تحقیقاتش منجر به پیدایش اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‏دارى شد.
با این وجود، وبر جریان عقلانیت را به عنوان یک پدیده جهانى با اشکال گوناگونش به رسمیت شناخت.
1. عقلانیت وبرى براساس دیدگاه بدبینى نسبت به نوگرایى طراحى شده است. نوگرایى شکست در خود است زیرا در نهایت به قفس آهنین عقلانیت منجر مى‏شود.
در مقابل الکساندر (1987)، روث (Roth 1987) تن بروک (Tenbruck 1980) و دیگران مطرح کرده‏اند که قفس آهنى صرفا یک راه عقلانیت رسمى است و مغایر با آزادى کنشگران بوده و آزادى بیشتر راه دیگر براى کنشگران است.
الکساندر مدعى است که وبریها بیشتر بر وجه اول (قفس آهنى) تکیه نمودند، در حالى که وجه دوم قفس‏آهنى را بایستى براساس نگاه به آینده (انتظار آینده) که آزادى بیشتر است را .نادیده نگرفت.
 
با این وجود ماکس وبر به شکلى متوجه نتایج
  غیرقابل پیش‏بینى عقلانیت ابزارى در نظام سرمایه‏دارى بوده است. او مشخصا صفت جامعه جدید را در غلبه عقلانیت ابزارى بر عقلانیت ذاتى در چارچوب وجود نظام بوروکراتیک و تسلط بورکراتها مى‏داند. ماکس وبر اثرات بوروکراسى را اینگونه بازگو نموده است:
1. غیرخصوصى بودن
2. بسیار بى‏رحمانه بودن
3. انسان را تابع خود کردن
4. از بین رفتن و ضعیف شدن بسیارى از استعدادها و حساسیتهاى انسان از قبیل پیداکردن اسرار غیبى و یا تله‏پاتى و...
5. عدم وجود امکان در تأمّل در خویش
6. راه گریز عقلانیت ابزارى: وبر در میان راههاى گریز از عقلانیت ابزارى به طرح سؤال پرداخته است. اگر صنعتى شدن سرنوشت جامعه جدید سرمایه‏دارى، از طریق عقلانیت ابزارى است، چه نوع عقلانیتى ابزار کنترل این نظام خواهد بود؟
ماکس وبر در پاسخ دو نظرگاه را به طور امکانى مطرح کرده است:
1 - آرامش مذهبى.
2 - دست و پنجه نرم‏کردن با سرنوشت.
وبر بازگشت به عقلانیت ارزشى را در جامعه جدید ممکن نمى‏داند. ولى در فکر و اندیشه به آن، در حالتى احساسى و عاطفى قرار گرفته است.
در مقابل ماکس وبر، مارکس مدعى است براى نجات از حاکمیت عقلانیت تکنیکى و ابزارى، انقلاب کارگرى ضرورت دارد. در ادامه مارکسیست‏هاى جدید نظریه مارکس را تایید نمى‏کنند. رودریک (Roderick)مدعى است که: انقلاب سوسیالیستى قادر نیست بر این جریان عقلانیت پیروز شود، بلکه در مقابل این جریان بطور خاص از طریق توسعه کنترل بوروکراتیکى بر اقتصادى شدت مى‏گیرد.
 
کارل مانهایم و عقلانیت جامعه‏شناختى
  کارل مانهایم در کتاب انسان و جامعه در دوره بازسازى در تحلیل جامعه صنعتى مدرن متوجه شد که بوروکراسى موجب جایگزینى عقلانیت کارکردى بجاى عقلانیت ذاتى، شده است[39]منظور او از عقلانیت ذاتى استعداد براى عمل هوشیارانه بر اساس تفسیر شخصى یک نفر از وقایع و آگاهى از نتایج اعمال فرد است. به نظر مانهایم ماهیت بوروکراسى بواسطه عقلانیت کارکردى مشخص شده است. زیرا کنش هر فردى بطور منطقى و بر اساس پیش‏بینى به دستیابى بعضى اهداف نهائى هدایت مى‏شود. مانهایم اشاره نموده است که کارگر در قدیم بطور ذاتى عقلانى عمل مى‏نمود.
  سازنده کفش دقیقا مى‏دانست چه چیزى تولید مى‏کند، چطور از آغاز تا پایان آن را مى‏سازد و چه استفاده‏هائى از آن مى‏شود. در مقابل بعنوان مثال کارگران جدید در صنعت الکترونیک، هرگز بیش از بخش کوچکى از کل جریان تولید را نمى‏بیند. آنها نباید بدانند یک کامپیوتر بطور دقیق چگونه کار مى‏کند یا چگونه مى‏تواند مورد استفاده قرارگیرد. زیرا آنها نمى‏توانند همه نتایج کنش‏هایشان را ببینند. بر اساس نظر مانهایم، کارگران در جامعه جدید مى‏توانند فقط مطابق با نیازهاى سازمانى که بدان تعلق دارند، عمل کنند. از نظر او، تخصص‏گرائى که یک ویژگى بوروکراسى است محدود کننده حوزه مسئولیت آنهاست.
در دنیایى که عقلانیت بوروکراتیک بیشتر شود، عقلانیت ذاتى کمتر مى‏شود، مردم کنترل نیروهایى را که زندگى‏شان را شکل مى‏دهد از دست مى‏دهند. احساس مى‏کنند براى حل مشکلاتى که زندگیشان را تهدید مى‏کند از قبیل: رکود اقتصادى، جمعیت زیاد، بیکارى، محدودیت‏هاى انرژى، جنگ هسته‏اى بدون قدرت شده‏اند.  

 نویسنده:دکتر تقى آزاد ارمکى 

 

 

مشاوره خانواده . ازدواج و طلاق . زندگی زناشویی.مسایل فقهی.مسایل جوانان.صیغه و ازدواج موقت در اصفهان و خوراسگان.سید احمد حسینی


ahmad_hosseini87@yahoo.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد