یکی از مهم ترین مسائلی که پدران و مادران باید به آن توجه داشته باشند، درک و فهم روانشناسی کودک است.
در حقیقت آن چه والدین باید انجام دهند، یادگیری نکات ساده ای است که به آن ها می گوید کودک چه چیزی
را دوست دارد و یا دوست ندارد، چه چیزی باعث خنداندن او می شود و چه جیزی او را می گریاند، و چه چیز
باعث می شود او شاد باشد و یا ناراحت.
ادامه مطلب ...
. ضرورت شناخت غرب
ضرورت غربشناسی تابع این است که ما از انقلاب اسلامی چه تلقیای داشته باشیم، اهدافش را چه بدانیم و محدودهی مسئوولیت و عملکردش را تا کجا تعریف کنیم.
الف ـ حقیقت و رسالت انقلاب اسلامی
یک تلقی این است که انقلاب اسلامی، حرکت و انفجاری معنوی است که از باطن عالم، اتفاق افتاده و هدفش احیای معنویت در کلّ جامعهی بشری است. این حرکت میخواهد دین را وارد عرصهی زندگی بشر نماید، به گونهای که ولایت الهی؛ و به تعبیری معنویت، حیات، نورانیت و... در همهی زوایای زندگی بشر جاری گردد. بر این اساس انقلاب اسلامی به دنبال جهانیسازی معنویت، توحید، بندگی خدای متعال و عبودیت است؛ بنابراین دیگر نمیتوان دین را در یک سلسه آموزههای فردی و باطنی که ارتباط با عرصهی حیات اجتماعی بشر نداشته باشد، خلاصه نمود.
طبیعتاً این حرکت اجتماعی با جریانهایی در عالم که آنها چنین امری را بر نمیتابند، درگیر میشود، چون ایدهای متفاوت در مقابل ایدهی انقلاب اسلامی دارند. به عنوان نمونه، جریان غالب بر غرب در دوران رنسانس، حرکتی کاملاً در نقطهی مقابل این حرکت بوده است.
تعریف موسیقی:
موسیقی عبارت از اصوات و آهنگهایی است که انسان را در عالمی که برای وی قابل توصیف نیست سیر میدهد، و چنان بر اعصاب آدمی مسلط میشود که گاهی میگریاند و گاهی میخنداند، گاهی اعضا و جوارح انسان را بدون اختیار به حرکت در میآورد و زمانی تهییج عشق و شهوت میکند و آدمی را برده و غلام خود ساخته و بر اعصاب، عقل، فکر و روانش فرمانروایی و حکومت میکند.
انواع موسیقی:
موسیقی بر دو نوع است، 1. طبیعی؛ 2. غیر طبیعی (مصنوعی).
موسیقی طبیعی: صدای دلنواز ریزش آبشارها، آوای روح پرور بلبل، نعمهی مسرت بخش جویبارها، صدای فرح بخش شاخههای درختان به هنگام وزش باد، و ... ،این اصوات و آهنگها نه تنها دور از صدمه و آسیب و زیان است، بلکه نیروی تفکر و تعقل را زیاد میکند.
موسیقی مصنوعی: آهنگهای مصنوعی است که دست بشر آن را به وجود میآورد که این نوع موسیقی خود انواع مختلفی دارد. پارهای از این موسیقیها احساسات متعالی و معنوی را در شنونده بر میانگیزد و او را به یاد خدا و بهشت میاندازد و دلبستگی به دنیا را در وجود او کاهش میدهد. در یک کلام زمینهساز تجربهی دینی است که غایتالقصوای عارفان است (موسیقی متعالی) و پارهای دیگر صرفاً به منظور تحریک شهوت و برانگیختن گرایشهای مادی و حیوانی تولید و مصرف میشود. این نوع موسیقی مستلزم فساد اخلاقی و رواج بیدینی و لاقیدی و دنیا- گرایی و خودفراموشی و گسترش فحشا و گرایش به منکرات و زیر پانهادن ضوابط دینی و اخلاقی است.
حاجعلی با 26 زن، 195 فرزند و بیش از200 نوه و نتیجه در خانهای در شمال کشور زندگی میکرد. تعداد فرزندان او آنقدر زیاد بود که برای انتخاب نام آنها با مشکل روبهرو شده بود. دو گوسفند، 50 کیلو برنج، 20 کیلو آرد، هفت کیلو حبوبات، چهار کیلو روغن، یک کیلو چای و 10 کیلو قند و شکر مصرف روزانه خانه آنها بود. درباره حاجعلی حقپناه صحبت میکنیم؛ مردی که در دهه 50 به خاطر خانواده پرجمعیتش تیتر یک روزنامههای کشور شد. حالا 34 سال از مرگ حقپناه میگذرد و خانواده حقپناهها جمعیتشان خیلی بیشتر از قبل شده. آنقدر که محاسبه تعداد خانواده برای خودشان هم سخت است. خبرنگار و عکاس سرنخ برای اینکه از اوضاع و احوال این خانواده پرجمعیت بعد از مرگ حاجعلی باخبر شوند؛ درست روزی که اعضای این خانواده برای ولیمه دور هم جمع شده بودند؛ شال و کلاه کردند و به روستای جوجاده رفتند.
اگر سری به جوجاده، روستایی بین قائمشهر و ساری بزنید؛ اولین موضوعی که توجه شما را به خود جلب میکند تعداد بیشمار افرادی است که نام خانوادگیشان حقپناه است. آنها همه از بازماندگان مردی به نام حاجعلی حقپناه هستند که به خاطر تعداد زیاد همسر و فرزندانش نامش به روزنامهها راه یافت.
«من خودم هم حقپناه هستم. با کدامشان کار دارید؟!» اینها را راننده تاکسیای میگوید که ما از او سراغ خانواده حقپناه را میگیریم. اکثر ساکنان روستای جوجاده از بچهها، نوهها، نتیجهها و ندیدههای حاجعلی حقپناه هستند که با جمعیت زیادشان روستا را به نام خود درآوردهاند. راننده میگوید: «حتی مسجدی که در مرکز جوجاده قرار دارد زمینی بوده که حاجعلی حقپناه به اهالی اهدا کرده تا مراسمشان را آنجا برگزار کنند. نام حاجعلی را میتوانید روی سر در این مسجد که بخشهایی از آن هنوز نیمهکاره مانده ببینید.»
اینجا همه حاجعلی را به خاطر تعداد همسرها و فرزندان بیشمارش به علاوه نفوذ و ثروتی که داشته میشناسند. حاجعلی در یک خانواده فقیر به دنیا آمد اما با سعی و تلاش در سن 24 سالگی صاحب مال و املاک زیادی شد. حقپناه بزرگ سرانجام در سن 95سالگی به خاطر کهولت سن و به مرگ طبیعی فوت کرد. آن زمان کوچکترین فرزند حاجعلی که از همسر بیست و ششمیاش بود؛ سه سال بیشتر نداشت. حالا اگرچه حاجعلی و زنهایش همه به رحمت خدا رفتهاند اما هنوز که هنوز است چرخ روستای جوجاده به کمک پسران، دختران، نوهها، نتیجهها و ندیدههای حقپناه میچرخد.
از مجموع سخنان صریح و غیرصریح گالیله در باب تعارض احتمالی علم و دین راه حل هایی به دست می آید.(1)
یکی از این راه حل ها، تاویل پذیری زبان دین است. به موجب این راه حل، هرگاه تعارض ظاهری میان معرفت علمی و کتاب مقدس رخ دهد، راه حل آن تاویل کتاب مقدس است. گالیله در حقیقت یک مبنای دینی برای موضع خود گرفته بود که توانست دلیرانه اعلام کند، فقراتی از کتاب مقدس که تفسیر روشنی ندارد، باید در پرتو اکتشافات جدید علمی تفسیر و تقریر گردد. آن مبنای دینی این بود که خدا جهان را براساس یک نظام هندسی و ریاضی تغییر ناپذیر آفریده است. زبان کتاب طبیعت، ریاضیات است؛ لذا برای فهم طبیعت باید از عقل و حس مدد جست. راه شناخت جهان چیزی جز مشاهده و استدلال ریاضی نیست. با استفاده از روش ریاضی می توان به معرفت قطعی در باب طبیعت دست یافت؛ معرفتی که تردیدپذیر یا تاویل پذیر نیست. ولی این مطلب در مورد کتاب مقدس صادق نیست؛ زیرا در الهیات یقین ریاضی به چنگ نمی افتد. “[از این رو باید] متشابهات کتاب مقدس را در پرتو محکمات علم جدید تفسیر نمود.”(2)
به نظر گالیله، زبان دین غیر از زبان دقیق، تاویل ناپذیر و خالی از کنایه و مجاز علم است.(3)
زبان دین در مواردی که به حقایق علمی و تجربی پرداخته، یا همزمان با مخاطبان عصر نزول است (زبان عرفی)، یا تمثیلی و مجازی (زبان نمادین) است؛ در غیر این صورت، باید شاهد معتقداتی در بین مردم باشیم که در صورت واقعیت، عجیب و غیرعقلانی خواهد بود. کتاب مقدس با در نظر گرفتن نحوه اندیشه و ادراک مخاطبان خود، به شیوه گفتار عامه فهم زمان نزولش سخن گفته است. لذا در این گونه مطالب که جنبه تمثیلی داشته، بر طبق عرف زمان رفتار کرده و صحت و سقم آن مورد نظر نبوده است.
در بحث حاضر پرسش اساسى ما این است که سکولاریزم چیست و نسبت آن با دین و اندیشه دینى چگونه است؟ آشکار است که براى پاسخدادن به چنین پرسشى باید ابتدا معناى سکولاریزم و تعریف دین مشخص شودتا سپس بحث در بستر طبیعى و صحیح خود جریان یابد و پیش برود. نیز ضرورت دارد که علاوه بر بیان معناى لغوى، به مبانى و مقدمات و پیشفرضهاى سکولاریزم نیز اشارهاى بشود تا زمینه داورى و بررسى نهایى کاملاً فراهم گردد.
تعبیر سکولاریزم و همچنین اصطلاح سکولاریزاسیون در اصل از واژه لاتین «سکولاریس» گرفته شد و در زبانهاى اروپایى نخستین بار در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم در قرارداد «وستفالى» به کار رفته است. در آن ایام، مقصود از این واژه توضیح این نکته بود که نهادها و سرزمینهایى که زیر سیطره کلیسا قرار داشت، از نظارت و حاکمیت کلیسا خارج شده و به زیر سلطه اقتدار سیاسى غیر روحانى و نهادهاى عرفى دولتى و غیر کلیسایى انتقال یافته است.[1]
براى توضیح و بیان این واقعیت از واژه «سکولاریس» استفاده مىکردند. در همان ایام این واژه در کاربرد همگانى و رایج بین مردم براى اشاره به تمییز و تفکیک میان امور مقدس و دینى از امور دنیوى ناسوتى و غیرمقدس بکار مىرفت. همچنین از زمانهاى دورتر دستگاه کلیسا کشیشهایى را که در حوزهها و تشکیلات غیرروحانى و غیرکلیسیایى به کار اشتغال مىیافتند، کشیشهاى عرفى یا سکولار مىخواند و از این واژه براى نامیدن آنها استفاده مىکرد. بعدها دستگاه کلیسا از این واژه براى نامیدن کشیشها و روحانیانى که از خدمت کلیسایى معاف شده بودند و یا به هر دلیلى از خدمت مرخص شده و از عهد و پیمانشان براى خدمت به کلیسا آزاد شده بودند، بهره مىگرفت. این تعبیر در قرن بیستم از سوى جامعهشناسان به معناى دیگرى به کار رفت و از آن براى اشاره به مجموعه جریانات و تحولاتى که ضمن آن کنترل امور و نهادهاى اجتماعى از کف مقامات و مراجع رسمى دینى خارج گشته و روشهاى عقلانى و غیردینى و علمى و تجربى و اینجهانى جاى ضوابط و آداب دینى براى اداره آنها را گرفته استفاده مىشد.[2] اصطلاح سکولاریزاسیون براى جامعهشناسان گذشته مانند اگوست کنت (1857 ـ 1798) شناخته شده بود و از آن براى توضیح فرآیندى بهره مىجستند که در طىّ آن نهادهاى گوناگون اجتماعى به تدریج از یکدیگر تمایز (Differentiation)مىیابند و از قید حاکمیت قالبهاى دینى که پیشتر محکوم و تابع آن بودند رهاتر مىشوند. این مسأله در آثار کسانى مانند ماکیاول و ماکسوبر نیز مطرح شده است، بخصوص دیدگاههاى ماکس وبر در این زمینه شهرت و معروفیت بسیارى یافته است.
افسردگی اختلال بالینی و روان شناختی است که به دلایل ژنتیکی و محیطی در برخی از افراد به عنوان اختلال بالینی خود را نشان میدهد.
فرد در هنگام بروز این بیماری علاقه و انگیزه خود را در امور مختلف از دست میدهد و تمایلی به ادامه کار و زندگی نخواهد داشت ; همچنین در روابط زناشویی خود مشکلاتی پیدا میکند.
زمینه ایجاد افسردگی در مردان 6 تا 12 درصد و شیوع این بیماری در زنان 12 تا 25 درصد است . افسردگی تاثیر زیادی در اشتهای فرد دارد به گونهای که فرد پرخوری میکند یا میلی به خوردن غذا ندارد; همچنین در این بیماری فرد انگیزهای برای برقراری ارتباط با دیگران ندارد و به انزوا و تنهایی دچار میشود.
به دلیل کاهش ترشح دوپامین سروتونی و نوروپنتین علائم افسردگی در فرد ایجاد میشود; این عوامل علتهای روان شناختی بیماری است.
اگر کودک در محیطی قرار گیرد که تعریف و تمجید لازم را دریافت نکند و مدام تحقیر و سرزنش شود امکان بروز افسردگی در بزرگسالی برای کودک وجود خواهد داشت.
اگر فرد در محیطی باشد که در آن پدر و مادر دچار افسردگی باشند احتمال آموختن این عمل توسط فرزند وجود دارد
ادامه مطلب ...اگر به جامعه شناسى نگاهى تاریخى داشته باشیم. این سؤال مطرح مىشود که در گذر زمان، چه مباحث و عناوینى، عامل و یا عوامل اساسى ارتباط و پیوند میان نظریههاى گوناگون جامعه شناسى مىباشند؟
در پاسخ به این سؤال، نظرات متفاوتى وجود دارد:
عدّهاى به مباحث مشترک مطرح در جامعه شناسى مانند: انسان، جامعه، رابطه فرد و جامعه، تحوّل، تغییر و اصلاح اجتماعى توجّه کردهاند.
در نگاه دوم، مباحثى چون رابطه اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تضادّ، طبقه، تحوّلپذیرى و تغییر و بازسازى جامعه و عقلانیت، مسائل اساسىتر جامعه شناسى و عامل ارتباط دهنده تئوریها تلقّى شدهاند.
چنین به نظر مىآید مسائل اوّل مسائل علم جامعه شناسىاند و مسائل دوم از عناصر اصلى که جامعه شناسى بایستى بدانها بپردازد. زیرا طبیعت جامعه شناسى متأثّر از آنها مىباشد از این روست که بحث و موضوع عقلانیت، در توسعه تفکّر جامعه شناختى نقش اساسى داشته و یکى از عناصر اصلى جامعه شناسى مىباشد. در ابتدا، بحث عقلانیت شامل عناوینى چون "نظریه عقلانیت" و "جامعه شناسى عقلانیت" در جامعه شناسى بود، و در حال حاضر یکى از حوزههاى عمده جامعه شناسى است.
کلمه Rationality به معناى عقلانیت از Rational به معنى عقلانى است، و واژههاى عقلگرایانه Rationaliticو عقلانى شدن Rationalisation نیز از همین کلمه مشتقّ شده و در علوم اجتماعى به کار رفتهاند.
مفهوم عقلانیت در اثر گذشت زمان، به عنوان مفهومى تاریخى تلقّى گردیده و تعابیر گوناگونى در مورد آن مطرح شده است. در بسیارى از سطوح بهکارگیرى مفهوم عقلانیت، توأم با گمراهى و ابهام در فهم معنى و مصداق (یا مصادیق) آن بوده است؛ و بدین لحاظ جامعه شناسى به نوعى کلّىگویى و تعمیم ناشى از ابهام تعریف عقلانیت دچار شده است.
تا پیش از ورود اسلام به ایران، مهمترین عنصر قوامبخش جامعه که بیشترین نقش را در ائتلاف افراد و گروههای متکثر داشته، عنصر قومیت بوده که غالباً در قالب «ایل فاتح و مستبد»، حضور تاریخی خود را ثبت و ضبط میکرده است.
با ظهور اسلام برای مدتی هرچند محدود، این عنصر تا حدّ زیادی به حاشیه رانده شد و جای خود را به عنصر دین و اعتقادات مذهبی داد. از آن پس، دین و مذهب محور ائتلاف افراد و اقوام در جهان اسلام قرار گرفت. با تحریف جریان «امامت» و تبدیل آن به «خلافت» و سپس «سلطنت»، هرچند دوباره عنصر «قومیت»، محور ائتلافات افراد و اقوام اسلامی قرار نگرفت، اما در صورت عنصری مهم و تأثیرگذار، در کنار عنصر دین و مذهب جلوه یافت و بیش از ده قرن در عرصه قدرت و سیاست تاریخ ایران نقشی فعال بازی کرد و به تناسب پیچیدگی روابط اجتماعی، استبدادی پیچیده و پیچیدهتر را رقم زد.
با ظهور سلسله صفویه و محوریت یافتن دوباره عنصر دین و مذهب، عنصر قومیت، قدرت اجتماعی خود را تا حدّ زیادی از دست داد و دوباره به حاشیه تاریخ قدرت در ایران رانده شد. همزمان بهویژه از طریق پیمانها، ائتلافها و تعاملات ویژهای که سلسله صفویه با جریان جدید و تازه وارد تفکر نوین غرب داشت، پای عنصر سومی به مناسبات اجتماعی ایران کشیده شد که پس از سه سده از ظهور سلسله صفویه، به عنوان رقیب قدرتمندی در برابر دو عنصر «قومیت» و «مذهب» ظاهر شد. در اوایل عهد قاجار، هر دو عنصر «قومیت» و «مذهب» تا حدّ زیادی تضعیف شده بودند؛ عنصر قومیت و استبداد، علاوه بر اینکه در فاصله بیش از دو قرن حکومت دینی صفوی تضعیف شده بود، با زوال و سقوط سلسله صفویه نیز به دلیل فقدان یک دولت و حکومت مرکزی که به معنی فقدان حضور یک «ایل فاتح» میباشد و وجود جنگهای متعدد قومی، ضعیفتر شده بود و تنها با برتری قوم ترک قاجار توسط آغامحمدخان قاجار میرفت تا جانی تازه بگیرد.
"توسعه "[1] از مفاهیمی است که اندیشمندان درباره آن اتفاقنظر ندارند و هر کس آن را متناسب با دیدگاهها، باورها و اعتقادات خود تعریف میکند. برخی آن را معادل "رشد اقتصادی [2]"2 و بعضی "پیشرفت اقتصادی از جهات گوناگون [3]"3 میدانند. صاحبنظران دیگری این مفهوم را کمی گستردهتر دیدهاند و توسعه را دارای ابعاد اجتماعی و انسانی نیز میدانند.4[4] به هر حال، در جامعه علمی ما اختلاف و سردرگمی درباره تعریف "توسعه " فراگیر است.
اما سؤالی که به ذهن متبادر میشود این است: به راستی توسعه چیست؟ در جواب این سؤال، عدهای برای تعریف "توسعه " به دنبال علتها و عوامل توسعه هستند. اینها فرهنگ، انباشت سرمایه، ثبات سیاسی و آموزشهای تخصصی و مانند آن را علت توسعه میدانند.5[5] عدهای دیگر نیز به دنبال اهداف توسعه هستند.
این عده آزادی، دموکراسی و استقلال را جزو اهداف توسعه میدانند. بعضیها نیز به دنبال آثار و نتایج توسعه هستند. این دسته به دنبال نتایجی هستند که منجر به حذف فقر، رفع بیکاری و کاهش نابرابری شود.[6]6 این پژوهش به دنبال اهداف توسعه در نظام غربی و اسلام است.
سؤال اصلی، که در این مقاله مطرح است این است: نتایج و پیامدهای توسعه در غرب و اسلام کدام است؟